جدول جو
جدول جو

معنی لمه زه - جستجوی لغت در جدول جو

لمه زه
بید فرش، بیدی که نمد را تباه کند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ)
دهی جزء دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 21هزارگزی باختر کلیبر و 21هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی معتدل دارای 46 تن سکنۀ شیعه. آب از دو رشته چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ هََ زَ)
تندی زیر بناگوش. (منتهی الارب). لهزمه
لغت نامه دهخدا
(لَ هَِ زَ)
زن فربه برآمده کنج دهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ زَ)
عیب کننده یا آنکه در پس مردم عیب کند. (منتهی الارب). بدگوی. بدگوی در روی. (از دهار). عیب نهنده. بدگوی در قفا. مغتاب در پشت سر. (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ زَ)
تازیانه، کوبه یا سندان، چوب دستی یا عصا که بر آن آهن باشد که بدان خر رانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَزْ زَ)
تأنیث مهتز. جنبنده و لرزنده و از جانبی به جانبی حرکت کننده
لغت نامه دهخدا
(مُ تَزْ زَ / زِ)
مهتزه.
- آلات مهتزه، آلات موسیقی و آن بر دو نوع است: ذوات الاوتار مانند عود، چنگ، نزهت، قانون، رباب، طنبور، و غیر ذوات الاوتار مانند عنقا و اوانی مهتزه. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَهْ لَهْ)
آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی. رجوع به له له زدن شود
لغت نامه دهخدا
(زِهْ زِهْ)
ادات تحسین. تأکید زه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زه زه
تصویر زه زه
ادات تحسین (تاکید زه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از له له
تصویر له له
آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمزه
تصویر لمزه
آک گیر، تبارآلای کسی که تبار مردم را بد گوید و آک نهد
فرهنگ لغت هوشیار
نمدباف
فرهنگ گویش مازندرانی
نمد مالی
فرهنگ گویش مازندرانی
نمدمال
فرهنگ گویش مازندرانی
نوازنده ی نی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
لب و لوچه
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
مال شماست متعلق به شماست
فرهنگ گویش مازندرانی
زاییدن، توالد و تناسل
فرهنگ گویش مازندرانی
گریه و زاری با صدای بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ی ریزی که جامه و فرش پشمین را تباه کند، بید فرش
فرهنگ گویش مازندرانی